بی من مرو
خوش خرامان میروی ای جان جان بیمن مرو!!! روز سه شنبه زنگ زدی اداره طبق عادت، اول می گی: بیا دیگه! بعد می گی: اجازه می دی بریم خونه عزیزجون؟ منم می گم: آره عزیزم اجازه می دم ولی فردا می ریم. اول باید ساکهامون رو ببندیم و بعد ... که اجازه توضیح بیشتر رو به من نمی دی و با لحن مصرانه و با صدای بلند می گی: الان بریم و وقتی می بینی مامان همچنان داره حرفهای قبلی رو تکرار می کنه بدون اینکه گوشی رو قطع کنی بابا رو مخاطب قرار می دی و می گی: بابا مامان نمی آد بیا خودمون دوتایی بریم!! عزیز دل مامان! عیددیدنی که رفته بودم خونه یکی از اقوام، تا رسیدیم و کمی از یخات وا شد جورابهات رو در آوردی و گفت: می خوام راحت باشم،...